نمی‌دانم چیستی !
 
آن‌قدر می‌دانم که

هرگاه واژگان به تو رسیدند مبهم شدند

و هرگز نتوانستند تو را به من برسانند.

چگونه می‌توانم ترجمانی از تو داشته باشم ؟

هنگامی که در وهم و خیال هم نمی‌‌گنجی.

به هر کجا که می‌رسم، رد پایی از تو باقیست...

شاید روی زمین نباشد

اما در دلم هست...

 

 

نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 11:37 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

 

بهم گفت چشم بزار تا برم قایم بشم



من  گذاشتم خواستم از لای انگشتام ببینم



کجا قایم میشه دیدم با یه غریبه داره میره به 



روی خودم نیاوردم : بیام ؟؟؟



گفت : تو کجا ؟؟؟؟؟

 

 


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 11:14 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

 

یه وقــــتایی که دلتـــــــــــــ گـرفته ؛


بُغـــــــــــــض داری ،



آروم نـیستـــــــــــی !



دِلتـــــــــــــ بـــراش تـنگــــــــــــــ شده ....



حـوصله ی هـیـچـکســــــــــــــو نـداری !



به یــاد لحظه ای بیفتــــــــــــــ کـه :



اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛



امـــــــــــــا ....



چـشمـاشـو بستـــــــــــ و رفــتـــــــــــ ... !!


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 11:11 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند


وقتی بودن ها طعم نیاز دارند


وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود


وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود


وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد


وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود


دیگر نمی خواهمت نه تو را و نه هیچ کس دیگر را...


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 11:3 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

چقَـ?ر پــَـر می ?ِشَـ? دلـَـ♥ــمـ (?)



♥ بـہ هــَـ♥ــوآی تـُـو (?)



اِنگـــآر تَمـآمـِ پـَرَنـ?ه ـهآی جَهـآ?? ?ر قـَلبــَمـ (?)



آشیـــآنـِـہ ?َر?ه اَنـ? (?)


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 10:59 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

گاهی سخت می شود …

دوستش داری و نمی داند


دوستش داری و نمی خواهد


دوستش داری و نمی آید


دوستش داری و سهم تو از بودنش


فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت


دوستش داری و سهم تو


از این همه ، تنهایی است ....


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 10:58 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

کاش من هم کسی را داشتم ........

که با بستن چشمانم .......

حس قشنگ نگاهش را احساس میکردم .......

بوی نفسهایش را میشنیدم ........

کاش من هم کسی را داشتم .......

که حتی وقت نبودنم ....

عاشقم باشد ........

کاش .....

 


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 10:54 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر

باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه

یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم

می دریدم قلب خود را

دور می گشتی تو از من

با دو چشم خیس و گریان

می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه

پر بهانه زود برگردی به خانه

یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد

این ترانه باز باران باز می گردم به خانه


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 10:52 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

گاهی وقتا توی رابطه ها

 
نیازی نیست طرفت بهت بگه :


برو !


همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره


همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی


همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...



همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه


و همین که حضور دیگران توی زندگیش


پر رنگ تر از بودن تو باشه


هزار بار سنگین تر از


کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه


پس برو


قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...

پس منم میرم ...


نوشته شده در شنبه 92/9/9ساعت 10:50 صبح توسط dashdash نظرات ( ) |

آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم


که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم


زمین را از زیر پاییم بکشند…


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 1:22 عصر توسط dashdash نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

آخرین مطالب
» هر از گاهی...
لــحــظــه آمــدنــت...
ببار باران ...
مستی...
خـداحـافـظ ...
لعنت...
یه روزهایی هست ...
لمس کن...
ته ته عشق...
وفاداری...
کنارم بخواب...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com