من را ببین! نگاهم را بخوان...می دانم!به دلم افتاده...من را ، از هر طرف که بخوانی ام!نامم بن بستیس، بر دیواری بلند من ، سالهاست دل بسته ام به طنابی،که هروز لباس عشق، نم چشمانش خیس میکند!و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن می کند!به فال نیک گیرم...برایـم، به دروغ پایت را میکشی وسط ، تمام بازی های کودکانه...معـرکه میگیری و چه کودکـانه، هربار بیشتــر بـاور میکنـم ،لباسهای خیست را،من ته کوچه! در انتظارت نشسته ام!
نوشته شده در چهارشنبه 92/11/23ساعت
9:6 عصر توسط dashdash نظرات ( ) |
Design By : RoozGozar.com |